This PDF 1.7 document has been generated by Adobe InDesign CS6 (Windows) / Adobe PDF Library 10.0.1, and has been sent on pdf-archive.com on 07/04/2015 at 17:45, from IP address 87.107.x.x.
The current document download page has been viewed 570 times.
File size: 2.98 MB (27 pages).
Privacy: public file
بسماهلل
وکلماتیکهنهانمیکنند،
کلماتآزادیاست
تعمیددیگر /یانیسریتسوس
3
فرشـته طوسـی؛ فعـال زنـان ،فعال دانشـجویی
دانشـگاه عالمـه طباطبایـی و از نویسـندگان
ماهنامـه زمسـتان از هجدهـم دیمـاه در بنـد
-2الـف زنـدان اویـن بـه مـدت چهـل روز ،در
بازداشـت بود .در بیسـت و هشتم بهمن ماه آزاد
شـد ،ولـی آنجـا بـرای نوشـتن قلمی نداشـت.
. . .و اینجا پرسشی پیش میآید که :پس چه میگویی؟
بــرای ایــن پرســش پاســخی اندیشــیدهام .از هرچــه بگذریــم باألخــره مــن هــم یــک تماشــایی ایــن
زندگــی و زمان ـهام.
بینندهای که او را هم دیگران میبینند و از لعبتکان فلک لعبتباز است و همه چنینند.
یــک تماشــاگر ،دســت کــم ایــن حــق را دارد ،کــه از نمایشــی کــه میبینــد ،بــدش یــا خوشــش بیایــد.
او حــق دارد بپســندد یــا نپســندد ،نقنــق کنــد یــا شــادمانه از شــعف فریــاد بــرآورد .و ایــن داوری
اوســت .از همیــن رهگــذر اســت کــه «زمســتان» فراهــم آمــده اســت.
و این است :زمستان . . .
تهران ،دیماه – 1334مهدی اخوان ثالث(م .امید)
عکس روی جلد:
از -Xavier Miserachsبارسلونا1962 ،
ماهنامهی دانشجویی دانشگاه زنجان
با روش اطالعرسانی و تحلیلی
صاحبامتیاز و رسدبیر :علیرضا یوسفی
مدیر :محمدحسین صالحنیا
نویسندگان :محمدرضا ایاز ،جواد امانلو ،کاوه
پورولی ،امیرحسین حاجیانپور ،علیرضا
خسروآبادی ،بهنام ذوقی ،الهه رحیمی
سنجانی ،احمدرضا رشیدی ،سروش
شهنازیان ،سیدحسین موسوی
گرافیک و صفحهآرایی :علیرضا یوسفی
ویراستار :محمدحسینصالحنیا،علیرضایوسفی
از عالقهمنـدان بـه همـکاری بـا ماهنامـهی
زمسـتان دعـوت میشـود مقـاالت خـود را
بـه نشـانی اینترنتـی زمسـتان ارسـال نماینـد.
Z e m e s ta n . z n u @ o u t lo o k . c o m
fb.com/MahnamehZemestan
Instagram.com/MahnamehZemestan
زمستان در تلخیص و ویرایش مطالب آزاد است.
4
فرشته طوسی
هنر
ماهیت واقعی کیومرث با توجه به مقایسهی
متن اوستا با شاهنامه فردوسی چیست؟
بانگ آزادی میهن
6
10
به وسعت یک تاریخ ،جنون
مقدمهای بر نقش بدن در هنر و فلسفه
میراث فروید؛ دیالکتیک شکست و پیروزی
13
17
20
سنت «افیون» ،پدیده «وید»
25
نگاه
امروز
جنبش
جنبش دانشجویی خواستار جهانی برای 99درصد
دانشگاه
قشربندی اجتماعی جدید در ایران
دانشگاه جدید ،طبقه متوسط جدید
داستان
خسرو ،شیرین ،فرهاد
معرفی کتاب
نگارخانه
31
37
43
47
49
50
5
در تاریـخ یعقوبـی سـخن از کیومـرث چنیـن آمـده کـه« :مـا چنیـن دریافتهایـم کـه
آنـان (ایرانیـان) پادشـاهی ایـران را از اردشـیر بابـکان بـه حسـاب میآورند ،و کسـی که
در نظـر آنـان نخسـتین شـاه بـود و نخسـتین فرمانروایـی را پیـش از اردشـیر داشـت،
کیومـرث بـود کـه هفتـاد سـال [فرمانروایـی کـرد]( ».کریسـتن سـن .1363 .ص)86
هنر
ُقدامـه ،کتـاب الخـراج« :بنـا بـر آنچـه موبـد بـه مـن آموخـت معنـی کیومـرث ((زنـده
گویـای میـرا)) سـت .منشـا و آغـاز ایرانیـان از کیومـرث اسـت و مقـام آدم را بـدو
میدهنـد( ».کریسـتن سـن .1363 .ص)86
ماهیت واقعی کیومرث با توجه به مقایسهی
متن اوستا با شاهنامه فردوسی چیست؟
(قسمت پایانی)
محمدرضا ایاز
در دو شامره نخستین این ماهنامه ،دو بخش از مقالهام به چاپ رسید که محتوای آن
پرداخنت به اسطوره کیومرث بود .اسطورهها دهان به دهان بین مردم نقل شدهاند
و پس از مدتی هامنند یک آیین برای مردم مهم جلوه میکنند .در ایران یکی از این
اسطورههای پر رمز و راز اسطوره کیومرث است که ماهیت قطعی آن هیچگاه معلوم
نشد .برای مثال اکرثا ً بر این عقیدهاند که جمشید َجم که نوروز را برای ایرانیان به ارمغان
آورد ،گونهی انسان بوده است ولی در بارهی کیومرث مطالب ضد و نقیض زیادی وجود
دارد .حال سوالی که برایم پیش آمد که این تحقیق را آغاز کنم این است که ماهیت
کیومرث با مقایس ه منت اوستا (کتاب دینی زرتشتیان) و شاهنام ه فردوسی چیست؟ بر
فرض اینکه کیومرث با توجه به مطالعاتم فراتر از گونهی انسان بوده است ،تحقیقام
را آغاز کردم .برای رجوع به متون اوستا از کتاب «منونههای نخستین انسان و نخستین
شهریار در تاریخ افسانهای ایران» اثر آرتور کریسنت سن کمک گرفتم زیرا که کریسنت سن
قبل از من تحقیقی کامل راجعبه کیومرث در اوستا انجام داده است .همچنین از ادبیات
دوران اسالمی ،شاهنامهی فردوسی را انتخاب کردم .از بررسی و مقایس ه سخنانی که در
متون قدیم از کیومرث آمده با شعر شاهنامه در آخر نتیجهای گرفتمکه همچنان قطعی
نیست ولی این را مشخص میکند که کیومرث باید چیزی بیشتر از یک انسان معمولی
بوده باشد .او کسی است که قبل از پیدایش انسان ،بر زمین بوده و همگی از حیوان و
انسان او را منونه نیکی در جهان برگزیدند و راه و رسم زندگی را از او یاد گرفتند .در دو
شامره پیشین ،به بررسی ماهیت کیومرث در شاهنامه فردوسی و اوستا پرداختم .حال
به بررسی مخترص کیومرث در برخی از ادبیات و متون دوره اسالمی با کمک از کتاب
«نخستین انسان ،نخستین شهریار» میپردازم.
6
ماهنامه زمستان شامره سوم اسفند93
از تاریـخ طبـری دو مـورد دربـار ه کیومـرث در کتـاب آمـده کـه اولـی بر این باور اسـت
کـه کیومـرث پسـر نـوح اسـت کـه پـس از نابـودی جهان توسـط توفـان او دوبـاره تمدن
را آغـاز کـرد و دومـی میگویـد کـه کیومـرث پسـ ِر آدم از حواسـت و بـاز در همین مورد
دوم اشـاره شـده کـه برخـی میپندارنـد او خـود حضـرت آدم اسـت و پسـر او مشـی
(مـاری) و دختـرش مشـیانه (ماریانـه) اسـت.
یکـی از توضیحـات تاریـخ بلعمـی دربـار ه کیومـرث شـباهت زیـادی بـه منابـع باسـتانی
دارد« :و دیگـر گوینـد گبـران و بسـته کسـتیان کـه ایـزد انـدر جهـان نخسـتین چیـز
مـردی آفریـد و گاوی ،و آن مـرد کیومـرث خواننـد و معنـی کیومـرث زنـده گویـای میرا
بـود .پـس او را گرشـاه خواندنـدی کـه جهـان بیـران بـود و او انـدر شـکاف کـوه بـودی
تنهـا ،و مـردم بـا وی نبـودی و معنـی ((گـر)) کـوه باشـد و او را پادشـاه کـوه خواندند و
سـی سـال تنهـا بزیسـت و بیکـس ،پـس بمـرد و آن آب کـه از پشـت وی بیامـد ،انـدر
شـکاف زمیـن شـد و چهـل سـال انـدر زمیـن بـود و از پـس چهـل سـال دو بـن پیکـر از
زمیـن برآمـد ،پـس دو درخـت گشـتند برسـان مردم یکـی نر و دیگـر ماده ...و از ایشـان
فرزنـدان آمدنـد و ایشـان را مشـی و مشـیانه خواننـد و اسلامیان آدم و حـوا خواننـد،
و ایـن همـه خلقـان از ایشـان پدیـد آمدنـد و چنیـن گوینـد کـه مـدت ایـن جهـان تـا
رسـتخیز کـه ایـزد تعالـی وعـده کـرده اسـت نـه هـزار سـال بـود و گوینـد کـه آدم بـا
جفـت خویـش هـر دو انـدر بهشـت بـود سـه هـزار سـال .پـس بـه زمیـن آمدنـد و سـه
هـزار سـال بگذشـت بیآفـت و پتیـاره ،پـس اهرمـن و پتیـاره پدید آمد (کریسـتن سـن.
.1363ص ».)88بـاز هـم از بلعمـی جـور دیگـری مطلـب دربـار هی کیومرث آورده شـده
کـه کیومـرث در کـوه پادشـاهی میکـرد و هیبتـی بلنـد داشـت طـوری که هـر کس وی
را میدیـد ،میترسـید ،همـه رسـم جامـه دوزی از او آموختنـد و او هفتصـد سـال عمـر
داشـت تـا کـه بعد او هوشـنگ شـاه شـد.
در کتـاب حمـز هی اصفهانـی و کتـاب بیرونـی و خوارزمـی لقـب « ُگل شـاه» را بـه
کیومـرث داد هانـد و خوارزمـی دلیـل آن را چنیـن دانسـته کـه به نظـر ایرانیـان کیومرث
نخسـتین انسـان بـوده و چیـزی جـز زمیـن نبوده کـه بـر آن حکمرانی کند ،و در بخشـی
حمـز هی اصفهانـی آورده کـه نطفـه کیومـرث وقتـی بیـرون آمـد در زمیـن فـرو رفـت و
چهـل سـال در رحـم زمیـن بمانـد کـه ازایـن نطفـه دو گیـاه مشـی و مشـیانه روییدنـد.
7
مسـعودی نقـل میکنـد کـه کیومـرث بـود کـه آداب سـکوت در هنـگام غـذا خـوردن را
معمـول سـاخت و ثعالبـی هماننـد مسـعودی از فضایـل کیومـرث میگویـد و حکایـت
ایـن کـه جـن و انـس چگونـه از او حسـاب میبردنـد و چگونـه در مـرگ او زاری کردند.
نتیجه
زمانـی کـه منابـع قدیمـی و اوسـتایی را میخوانیـم ،کیومـرث در نظرمـان بسـیار
بـزرگ جلـوه میکنـد .انـگار کـه اول و آخر جهـان و هر چه کـه در آن اسـت از کیومرث
منشـا دارد .نامـش بـه معنـای زنـده گویـایِ میـرا اسـت و انسـا نها از نطفـهاش زاییـده
شـد هاند و تمامـی اجـزای جهـان از بـدن او منشـعب میشـود .کو ههـا از گوشـتاش
و درختـان از موهایـش و گنبـد آسـمان و ابرهایـش از کاسـهی سـر و مغـزش سـاخته
شـد هاند .اسـطور ه کیومـرث نـزد ایرانیـان باسـتان بهانـدازه پهنـاوری جهـان ،بـزرگ
بـوده اسـت .امـا هرچـه کـه جلوتـر میآییـم ایـن اسـطوره رنـگ و بویـی منطقـی بـه
ً
کاملا حـال و هوایی انسـانی
خـودش میگیـرد .در شـاهنامه بـه عنـوان مثـال ،فردوسـی
بـه ایـن شـخصیت داد هاسـت و او را از خـود جهـان بـه نخسـتین شـاه جهـان تقلیـل
داد هاست.
در دوران پـس از اسلام او را در برخـی متـون پسـر نـوح میداننـد .در برخـی دیگـر او
را حضـرت آدم میداننـد کـه نطفـه اولیـه تمامـی انسـا نها از او بسـته شـد .همچنیـن
شـباهتهای فراوانـی در اسـطوره کیومـرث بـا اسـطور ه اسـکاندیناویِ نخسـتین غـول
جهـان دارد و برخـی بـر ایـن باورنـد کـه هـر دو یـک منبـع داشـتهاند .میتـوان علاوه
بـر شـباهتهای بیشـمار بـه افسـانه اسـکاندیناویِ غـول نخسـتین ،یمیـر ،شـباهتهای
دیگـری از ایـن اسـطوره را در اسـطور ههای آنگلوساکسـون هماننـد «بیوولـف» پیـدا
کـرد .کیومـرث پسـر شـیطان را میکشـد و مـرگ خـود را بـه دسـت اهریمن میسـپارد،
هماننـد بیوولـف کـه « ِگ ِر نـدل» -پسـر عفریتـه -اهریمـن را میکشـد و سـر مـرگ و
زندگـیاش بـا اهریمـن همپیمـان میشـود.
بـا بررسـی در تمامـی متـون ،چـه در متـون پهلـوی و اوسـتایی و چـه در ادبیـات دوران
اسلامی درمییابیـم کـه همیشـه نامـی نیـک از کیومـرث بـرده شد هاسـت .در متـون
قبـل از اسلام او انسـان مقـدس (مـرد ا َهلَـو) اسـت و کسـی اسـت کـه سـخنانی واال
شـتر توم)) اسـت کـه باالتریـن مقـام دینـی محسـوب
بـر زبـان مـیآورد ،او همـان (( َز ر ُد ُ
میشـود .او را ناشیشـده از تثلیـث اخالقـی زرتشـتیان یعنـی :اندیشـهی نیـک ،گفتـار
نیـک و کـردار نیـک میداننـد .همچنیـن او کسـی اسـت کـه بـه همـراه گشتاسـب و
ـر دی کـه به آنان رسـیده،
زرتشـت و چنـد شـخصیت دیگـر قبـل از دیگـران بـه سـبب خِ َ
از بهشـت بهـره دارنـد .در ادبیـات و متـون اسلامی هـم او نخسـتین کسـی اسـت کـه
دژهـا را بنـا میکنـد و تمـدن بـه وجـود مـیآورد .در بلعمـی آمـده کـه جهـان را آبـاد
کـرد و نیکـو روی بـود .در جاهـای دیگـر میخوانیـم کـه او اولیـن کسـی بـود کـه هنـر
دوختـن لبـاس و آداب صحیـح غـذا خـوردن را بـه مردمـان آموخـت .به روایت فردوسـی
8
ماهنامه زمستان شامره سوم اسفند93
او دیـن را میـان مردمـان مـیآورد و همگـی بـه آیین و کیـش او در میآیند و پادشـاهی
او بـا نخسـتین فصـل بهـار آغـاز میشـود.
از کنـار هـم گذاشـتن ایـن متـون و مقایسـه آ نهـا ،صفـات و خصوصیاتـی مشـترک از
کیومـرث بـه دسـت میآیـد .در اکثـر متنهـای بهجامانـده او را جـد ایرانیـان میداننـد
و بـر ایـن باورنـد کـه او نخسـتین کسـی بـود کـه جفـت انسـان از او زاده شـد .همچنین
هما نطـور کـه در بـاال گفتـه شـد جهـان هـم بعـد از مـردن او از اجـزای بدنـش سـاخته
شـد .او نخسـتین کسـی اسـت کـه بـه دیـن اورمـزد کـه زرتشـت باشـد گراییـد و بـرای
مـردم ایـن دیـن را بـه ارمغـان آورد .اکثـر ا ً سیسـال پادشـاهی کیومرث را ذکـر کرد هاند
و بـه عمـر طوالنـی و هزارسـاله وی اشـاره کرد هاند .ایـن چند نکتـه خصوصیات مشـترک
بیـن آثـار بهجامانـده از ایـران باسـتان و دوران اسلامی دربـاره کیومـرث اسـت.
موضـوع هویـت کیومـرث و پاسـخگویی دقیـق بـه آن ،نیازمنـد بـه تحقیـق و کنـد و
کاشـی بسـیار بیشتـر از ایـن اسـت و نمیتـوان بـه قطعیـت حکـم یـا اظهـار نظـر کـرد،
ولـی از خصوصیـات مشـترک بیـن متـون دور ههـای مختلـف بـه شـخصه چنیـن فکـر
میکنـم کـه کیومـرث شـخصی فراتـر از یـک انسـان عـادی اسـت .بـه نظـرم او میتوانـد
یکـی از فرشـتگان نزدیـک بـه خـدا یـا شـخصی شـبیه بـه گونـه انسـان از طـرف اورمزد،
کـه وظیفـهاش ریختـن نطفـه آدمیـان بـر زمیـن و راهنمـای درسـت زیسـتن آنان اسـت،
بـوده باشـد .در نهایـت بسـتگی دارد کـه بـه چـه دیـدی بـه ایـن قضیـه نـگاه کنیـم .اگر
نـگاه اسـطور های را داشـته باشـیم او میتوانـد در نظـرم همیـن زمینی باشـد که روی آن
راه میرویـم؛ زیـرا کـه بـر اسـاس بـاور قدیمیـان دنیـا از او منشـأ شـد و اگـر منطقیتـر
و بـه دور از آ نچـه امـروز بـه اشـتباه خرافـه مینامنـد بـه ایـن قضیـه نـگاه کنیـم او را
در ردای شـاهی میبینیـم کـه چرمـی از جنـس پلنـگ بـه تـن کـرده و تخـت شـاهیاش
زیـر کـوه از جنـس طلای تـراش خـورده اسـت .شـاید ایـن مبهمبـودن ماهیـت قطعـی
کیومـرث دلیـلاش ایـن باشـد که داسـتان او ربـط مسـتقیم به آفرینش انسـان و سـاخت
و پیدایـش ایـن جهـان دارد کـه خـو ِد مسـالهی آفرینش انسـان و جهـان نتیجـهی قطعی
نداشـته و هنـوز هـم مـورد بررسـی و مطالعـه اسـت.
در آخـر بایـد بگویـم کـه ادیـان الهـی چه زرتشـت و چه اسلام ایـن اسـطوره را محدود
کرد هانـد ،برخلاف اسـطور هی اسـکاندیناوی کـه همریشـه و کاملا شـبیه بـه اسـطور هی
کیومـرث اسـت .زرتشـت بـه نوبـهی خـود دخـل و تصرفاتـی در ایـن داسـتان انجام داده
ولـی نمونـهی بکرتـر و دسـت نخـورد ه آن را میتـوان در میـان اسـاطیر اسـکاندیناوی
یافـت ،هـر چنـد کـه ایـن داسـتان از هنـد و ایـران بـه آ نجا رفتـه باشـد .هما نطـور که
در بـاال گفتـم میتـوان چنیـن نتیجـه گرفـت کـه کیومـرث قبـل از موجـودات جهـان
وجـود داشـته ،آدمیـان از او زاده شـدند و حیوانـات ،از گاوی کـه بـه همـراه کیومـرث
بوجـود آمـده بـود .کیومـرث بـود کـه راه و روش زندگـی بـه آدمیـان آموخـت و سـرور
تمـام موجـودات جهـان بـود کـه بـه نیکـی او ایمـان داشـتند.
9
بانگ آزادی میهن
سروش شهنازیان
مقدمه
پوئمسـمفونیک یـا منظومـه سـمفونیک نـام
فرمـی از موسـیقی اسـت کـه در آن نخسـتین بـار
فراتسلیسـت آهنگسـاز مجارسـتانی تحـت تأثیـر
جنبـش رومانتیـک ،عوامـل نمایشـی و تصویـری
برگرفتـه از ادبیـات را وارد موسـیقی نمـود .موضوع
و سـاختار یک منظومه سـمفونیک ممکن اسـت از
یـک شـعر ،تندیـس ،داسـتان و یا هر چیـز دیگری
اقتبـاس شـود ،ولـی آن موضوع به موسـیقی تبدیل
Bedrich Smetana
میگـردد و هـر ایـده مشـخص بـا بیـان ملودیـک
بهعنـوان تـم معرفـی میگـردد .در ایـن شـکل از
موسـیقی ،چندیـن تـم با توجه به موضوع گسـترش ،تکـرار ،تغییر و یـا انتقال یابـد .همچنین منظومه
سـمفونیک شـامل قطعـات نسـبتاً کوتـاه با سـاختار تکقسـمتی یا موومان اسـت .منظومه سـمفونیک
اگـر چـه سـاختاری متحـد دارد ،امـا دارای بخشهای متضـاد از لحاظ جملهبندی و سـرعت میباشـد.
میهـن مـن بـه چکـی Má vlasمجموعـه شـش منظومـه سـمفونیک اسـت کـه بدریـش اسـمتانا
( )1824-1884بیـن سـالهای 1874تـا 1879تصنیـف نمـود کـه تصویـری از تاریـخ افسـانهها و
مناظـر سـرزمین وی (بوهـم ،چـک) را ارائـه میدهـد و مولـداو مشـهورترین منظومـه سـمفونیک در
میان آنهاسـت.
زندگـی بشـر همـواره حـول رودخانههـا شـکل گرفتـه اسـت .اهمیـت رودخانههـا بیشتـر از جنبـۀ
ارتباطـی و اقتصـادی آنـان بوده اسـت ،زیـرا عالوهبـر آوردن آب و آبادانی ،سرچشـمۀ الهـام و رویاهای
بشـر ،افسـانهها و اسـاطیر کهـن ،شـعر و داسـتان سـرایی و حتّی مذهـب و موسـیقی بودهانـد .هزاران
ترانـه و آواز محلـی در مـورد رودخانههـا پدیـد آمده اسـت .یکی از ایـن رودخانهها کـه در فرهنگ ملّی
تقـدس ویـژهای میباشـد ،رودخان ه مولداو اسـت.
مـردم سـرزمین چـک ،دارای احتـرام و ّ
بدریـش اسـمتانا از کودکـی بـه فراگیـری نواختـن پیانـو پرداخـت و از شـش سـالگی اجـرای عمومی
داشـت .سـرزمین چـک تـا پیـش از سـال 1918میلادی تحـت سـلطهی امپراطـوری اتریـش بـود و
مـردم چـک ،خشـونتهای بسـیاری از فرمانروایـان اتریشـی میدیدنـد .یکـی از نخسـتین بیانیههـای
اتریشـیها مربـوط بـه مسـائل فرهنگـی ،مبنی بـر ممنوعیت اجرای موسـیقی بـه زبان چک بـود و در
مـدارس زبـان آلمانـی بـه جـای زبـان چکـی تدریـس میشـد .در سـال 1848مـردم چک بـه مبارزه
بـرای آزادی پرداختنـد ،اما شـورش ملی شکسـت خورد و میهنپرسـتان بـه زندان افتادنـد .پس از آن
اسـمتانا بـه سـوئد رفت تـا از خفقان حاکم رهایـی پیدا کنـد و در آنجا به آفرینش منظومه سـمفونیک
پرداخـت .او از شـاگردان فرانتسلیسـت بـه حسـاب میآمد و به سـبک آهنگسـازی او عالقه داشـت.
سـرانجام در سـال 1859نیروهـای اتریشـی از سـپاهیان ایتالیایـی شکسـت خـورده بودنـد و اسـمتانا
10
ماهنامه زمستان شامره سوم اسفند93
در سـال 1862در حالـی کـه آزادیهـای اجتماعـی بیشتـر شـده بود و برخـی زندانیان سیاسـی آزاد
شـده بودنـد بـه پراگ برگشـت .او کـه فردی میهندوسـت بود ،حـس ملیگراییاش در جریـان انقالب
سـال 1848پـراگ دوچنـدان شـده بـود و بـه جنبـش هنرمندان ناسیونالیسـت پیوسـت و بـرای بیان
اسـتقالل ،آزادی و عشـق بـه میهـن بـه میـدان آمـد .اتریشـیها کـه از شـورش دوبـارهی مـردم چک
هراسـان بودنـد ،در سـال 1860اجـازهی تأسـیس اولیـن تأتـر ملـی را صـادر کردنـد ،یعنـی جایی که
آهنگسـازان چـک توانسـتند قطعاتـی بـه زبان ملّـی خود اجـرا نمایند .اولیـن مدیر موسـیقی این تئاتر
ملّـی« ،بدریـش ا ِسـمِتانا» بـود .آهنگسـازان چـک بـه قصـد بیان عشـق بـه میهـن ،اپراهـا و قطعات
متعـد ِد منظومـه سـمفونیک بر اسـاس افسـانههای ملّی خلـق کردند که اغلـب در آنهـا از آهنگهای
ّ
محلـی و رقصهـای بومـی چـک مثـل «پولـکا» اسـتفاده مینمودند.
نکت ه جالب در مورد این آهنگسـاز ،ناشـنوا شـدن وی بر اثر بیماری سـفلیس در سـال 1874همانند
بتهـوون میباشـد ،امـا بـا ایـن وجـود ،توانسـت آثـار بسـیار زیبایـی خلـق نمایـد .منظومه سـمفونیک
مولـداو در سـال 1874تصنیـف شـد کـه نـام آن از رودخانـ ه ولدآوا گرفتـه شدهاسـت و توصیفکننده
مناظـر ایـن رودخانه از سرچشـمهاش تا ورودش به شـهر پراگ میباشـد .اسـمتانا یـک آواز فولکوریک
قدیمـی چکـی را بـه عنـوان تـم اصلـی بـکار بردهاسـت .موسـیقی ایـن اثـر صحنههایـی را دنبـال و
توصیـف میکنـد کـه رودخانـه از میـان آنهـا میگـذرد ،هماننـد جنگلهـا ،مرغزارهـا ،مکانهـای
تاریخـی و همـ ه نکاتـی کـه از دیـدن آن مناظـر تداعی میشـود .مولداو قطعهای میهنپرسـتانه اسـت
و نشـاندهند ه عالقـ ه اسـمتانا بـه سـرزمین مادریاش میباشـد.
اسـمتانا ،نـه تنهـا پـدر موسـیقی مـدرن چـک بـه حسـاب میآیـد بلکه بـا ارائـه آثـار خـود در آزادی
ِ
سـمفونیک
کشـورش نقـش بهسـزایی داشـت ،بهگونـهای کـه نمـاد آزادی چـک میباشـد .منظومـه
«سـرزمین مـن» نخسـتین بـار در سـال 1882میلادی در تئاتـر ملّی پراگ بـه روی صحنـه آمد و با
موفقیـت بسـیاری روبرو شـد.
تحلیل
)1در مقدمـهای کـه اسـمتانا بـر ایـن اثر نگاشـته ،صحنههـا و مناظری را مجسـم میسـازد که این
رودخانـه عظیـم و پرصالبـت را طـی عبور از سـرزمین مادریـش بهوجود مـیآورد .وی به مـا میگوید:
مولـداو از دو شـاخه تشـکیل شـده کـه یکی سـرد و آرام و دیگـری گرم و خروشـان اسـت .دو فلوت با
ارائـ ه اولیـن تـم جریـان دو شـاخه رود را تداعـی میکننـد .آب جاری در مسـیر خویش با بـر خورد به
صخرههـا بـه هوا پاشـیده و ذرات آب زیر نور خورشـید درخشـش پیـدا میکنند ،بدین منظـور ویلنها
بـا زخمـه زدن بر سـیمها تحـت عنوان «پیتسـیکاتو» و نیـز اجرای هارپ بـه این موضوع اشـاره دارند.
)2ایـن دو شـاخه در نقطـهای از جنگلهـای بوهِـم پیونـد خـورده و تشـکیل رودی عظیـم و با نشـاط
را میدهنـد .در ایـن قسـمت ،تمـی تغ ّزلـی بـا نوای اُبـوا (از خانواد ه سـازهای بـادی چوبی کـه صدایی
گرفتـه ،قـوی و بیانگـر دارد ).بـه همـراه اجـرای گـروه ویلنهـا حاکـی از همیـن موضـوع اسـت و
درخشـش سـاز مثلـث (کـه با یک کوبـ ه فلزی باریـک ،مانند یـک نی فلزی بـر مثلثی فلـزی میخورد
کـه صدایـی زنگـوار دارد ).نمایانگـر سـطح درخشـان رود میباشـد( .ایـن تـم در اجـرای ارکسـتر بـه
رهبـری کارایـان دقیقـهی 01:00آغاز میشـود).
)3مولداو در مسـیر خود از میان جنگلزارها و بیشـهزارهایی میگذرد که در آنها شـیپور شـکارچیان
طنیـن میانـدازد .موسـیقی نیـز بـا طنیـن همزمـان هـورن (نوعـی شـیپور از گـروه بـادی برنجی که
دارای طنینـی قـوی و صدایـی مالیـم و محـزون اسـت ).با اصـوات غیر همسـان تحت عنـوان آکورد به
11
تجسـم شـیپور شـکارچیان میپردازد .موسـیقی در ایـن لحظه لحنی مغـرور دارد( .از ابتـدای دقیقهی
02:40ایـن تم وارد میشـود).
)5شـب فـرا میرسـد و ضمـن آنکـه رودخانه مولـداو با نوای گروه سـازهای زهـی به آرامشـی با وقار
میرسـند ،پریـان در زیـر نـور مهتـاب بـا نـوای گـروه سـازهای بـادی چوبـی و هـارپ به شـنا و رقص
میپردازنـد ،ضمنـاً ریتـم نیـز آرام شـده و همین آرامی ریتم ،خود بیانگر فرا رسـیدن آرامشـی اسـت
کـه به شـب نسـبت داده میشـود کـه نویددهنده صبحی همـراه پیروزی اسـتّ .
(کل این تـم از حدود
دقیقـۀ 05:10شـروع میشـود ).سـپس تـم از حـال و هوایـی رویاگونـه بـا هنرمنـدی هرچـه تمامتـر
وارد تـم اولیه میشـود.
)6ظاهـر شـدن دوبـارهی تـم اصلـی مولداو اینبار نشـان از خسـتگی از سـتم بیگانـگان دارد .رودخانه
مقـدس» بـه سـرعت پیـش مـیرود و ریتـم نیز جهـت جلوه
بـا رسـیدن بـه شـیبی بـه نـام «یوهـان
ّ
بخشـیدن بـه پیشـروی سـریعتر رود ،تندتـر میشـود .در ایـن میـان ،سـازهای زیـر و بـم بـه رفـت و
برگشـتهای متعـدد میپردازنـد کـه بیانگـر بـاال و پاییـن رفتـن موجهـای رود مولـداو در آن حال و
هواسـت .ضمـن اینکـه سـنجها برخـورد رودخانـه بـه صخرههـا را نشـان میدهـدّ .
(کل این تـم نیز از
08:04آغـاز میگـردد ).سـپس ارکسـتر بـا حالتـی پاییـن رونـده (از زیـر به بم) فـرو ِد رود بـه دریاچۀ
زیبایـی هرچـه تمامتـر بیـان میکنـد .همچنیـن از دقیقـهی 9:00شـاهد
شـهر عظیـم پـراگ را بـه
ِ
تضـادی در میـان سـازهای زهـی و برنجـی هسـتیم کـه نماد جنگ اسـت ،جنگی کـه با امیـدواری به
پیـروزی همـراه اسـت و در پایـان ایـن قسـمت یـک حالت سـردرگمی در شـنونده القا میشـود.
)7ورودی پـراگ ،پـل معروفـی مزیّـن بـه تندیسهایـی از مـردان مشـهور تاریـخ بوهِـم اسـت و تـم
اصلـی مولـداو کـه در تونالیتـهی میمینـور تصنیـف شـده بـود ،اینبـار با نـوای تـم تغزلّـی در تنالیته
میمـاژور (کـه معمـوالً بـرای بیـان حالـت پیروزمندانـه مـورد اسـتفاده قـرار میگیـرد) بـا جلـوهای
ی برنجـی و چوبی با رسـیدن به قلعهی ویشـه رات
پرنشـاط ضمـن اجـرای مارش توسـط سـازهای باد
حالتـی پیروزمندانـه بـه خـود میگیـرد و نسـبت بـه مـردان تاریخـی ادای احتـرام میکنـد .رودخانـه
پـس از عبـور از پـل ،بسـترش عریضتـر و سـیرش با وقارتر میشـود و به سـوی رودخانـهی البه پیش
مـیرود .موسـیقی نیـز حالتـی بسـیار آرام بـه خـود گرفته و به اتمـام میرسـد( .ابتدای ایـن تم بزرگ
10:08و پایـان آن ،پایـان اثر اسـت).
لینک اجرای مولداو توسط ارکستری به رهبری هربرت فون کارایان:
https://www.youtube.com/watch?v=gTKsHwqaIr4
12
ماهنامه زمستان شامره سوم اسفند93
نگاه
)4مولـداو پس از گذر از جنگل ،کشـتزارها ،روسـتاها و بوسـتانهایی را سـیراب میکنـد که روی آنان
دهقانـان و برزگـران در یـک جشـن عروسـی بـه پایکوبـی و آوازخوانی پرشـوری سـرگرم میباشـند.
در ایـن لحظـه ریتـم موسـیقی نیـز تغییـر مییابـد و آهنگـی از رقصهـای محلـی مـردم چک بـه نام
«پولـکا» بـا نـوای سـاز کالرینـت (کـه از گـروه بادیهـای چوبـی بـوده و نسـبت بـه فلـوت از صدایی
بمتـر و گسـتره صوتـی پهناورتری برخوردار اسـت ).شـنیده میشـود( .ایـن تم محلی پـس از یک افت
دینامیکـی از دقیقـهی 03:42آغـاز مییابـد ).و سـپس گروه سـازهای زهی این تـم را همراهی کرده و
رفتهرفتـه آهنـگ بـا وارد کـردن و سـپس خـارج کـردن اصوات دیگـر جذابتر میشـود.
به وسعت یک تاریخ،
جنون
سیدحسینموسوی
شـروع قـرون وسـطی در اروپـا بـا اپیدمـی
جـذام مصـادف شـد و تـا پایـان جنگهـای
صلیبـی خسـارات مهلکـی را بـر بدنـه ُد َول غربی
وارد کـرد .در سرتاسـر قلمـرو مسـیحیت حـدود
Francisco Jose de Goya
نـوزده هـزار جذامخانـه وجـود داشـت کـه تنهـا
سـهم اسقفنشـین پاریـس از ایـن تعـداد چهـل
و سـه مـورد گـزارش شـده اسـت .از سـویی کلیسـا مبتالیـان را غرقـه در عقوبـت گناهانشـان
میدانسـت و از سـویی بیمـاران را مشـمولین لطـف بیکـران الهـی تلقـی میکـرد .قرنطینـ ه
بیمـاران و صـرف هزینههـای هنگفـت بـرای پاکسـازی معابـر شـهری ،بهتدریـج جذامخانههـا
را خالـی از سـکنه کـرد.
در نیمـه قـرون وسـطی ،تـداوم جنگهـای داخلـی ،مقـرر شـدن مالیاتهـای تصاعـدی و عـدم
امنیـت ،موجـب سـلب آرامـش مـردم اروپـا میشـد.
همدسـتی پـاپ بـا درباریـان در فسـاد امـور حکومتـی ،تفتیـش عقایـد ،تکفیـر علمـا و قیـام
مارتینلوتـر بهعنـوان اصالحـات دینـی خلأ آرامـش و آسـایش را دوچنـدان میکـرد .از طرفی با
چندگانگـی اناجیـل و تحریـف آموختههـای مسـیح ،ابهـام و شـبهات دینـی بهسـرعت در جوامـع
اروپایـی رسـوخ کـرد و در ایـن میـان حقیقت مسـیح ،قربانـی خودکامگی راهبان کلیسـا میشـد.
افـول قـدرت حکومـت مرکـزی و دیـن زدگـی ،موجـی از ناامیـدی را بـرای اروپاییـان بـه همـراه
داشـت .بازتـاب ایـن امـر در جامعـه منجـر بـه افزایـش خشـونت و پیدایـش عالئـم جنـون در
عـدهای از مـردم شـد .کثـرت مجانیـن و طـرد آنهـا از سـوی خانوادههـا ،زمینـه را برای اسـکان
13
شـر دیوانـگان ،آنهـا را بـه ملوانان
آنـان در جذامخانههـای متـروک مهیـا کـرد .بـرای رهایـی از ّ
کشـتیهای در حـال بارگیـری در اسـکلهها میسـپردند و بدیـن ترتیـب کشـتی بارگیریشـده بـا
رسـیدن بـه مقصـد ،حامـل تعـدادی از دیوانـگان با زبانـی ناآشـنا بود؛ امـا این چارهجویـی موقت
بـا عمـل متقابـل سـایر جوامـع پاسـخ گفته میشـد.
ضعـف قوانیـن حکومتـی در مواجهـه بـا جرائـم دیوانـگان سـبب شـد کـه در دادگاههـای قضایی،
یکـی از عمدهتریـن معضالتـی کـه قضـات بـا آن دسـت و پنجـه نـرم میکردنـد ،تمـارض بـه
دیوانگـی در میـان مجرمـان بـود کـه آنهـا را در صـدور احـکام دچـار تعلـل میکـرد.
بـا شـدتگیری جنگهـای دینـی و داخلـی و غـارت اموال مـردم ،فقـر در جوامع رو به گسـترش
نهـاد .تنهـا بـر اثـر جنگهـای هانـری چهـارم جمعیـت صدهزارنفـرهی پاریـس بالغبـر سـی هزار
متکـدی داشـت .پیوسـتن ایـن جمعیت انبـوه به دیوانـگان در مناطق فرودسـت جامعـه به معضل
جدیـدی بـرای جمعیـت شهرنشـینی بـدل شـد .بهموجـب حکـم مـورخ 1606دیـوان سـلطنتی،
گدایـان پاریـس را در ملأ عـام شلاق میزدنـد .سرشـان را میتراشـیدند و بـرای جلوگیـری از
گسـترش فقـر ،آنهـا را بـه سـرزمینهای تـازه مکشـوف همچـون هنـد شـرقی و غربـی منتقـل
میکردنـد .در بسـیاری از دول تنـدرو و اسـتبدادی ،بـرای تنبیـه جبهـه اپوزسـیون ،مخالفیـن
حکومتـی را بـه دارالمجانیـن تبعیـد میکردنـد .اینکـه ایـن اعمـال مبتنـی بـر کـدام ذهنیـت
حقوقـی انجـام میگرفـت نکتـه سـؤال برانگیزیسـت.
تضعیـف قـدرت اقتصـادی اروپـا ،کشـورها را بر آن داشـت تـا تمامی افـراد جامعه را بـرای احیای
مشـاغل تولیـدی بگمارنـد و دیوانـگان نیـز از ایـن قاعـده مسـتثنی نبودنـد .نهادهـای سـلطنتی
بهعنـوان حمایـت مالـی از ضعفـا و مجانیـن ،آنان را بـه اردوگاههـای کار اجباری اعـزام میکردند
تـا بـا ایـن کار تکدیگـری را ریشـهکن کنند .بعدهـا کمیتههـای بشردوسـتانه در کلیسـاها جوانه
زدنـد تـا بـه نام نجـات انسـان ،به امـور دیوانـگان رسـیدگی کنند .آنهـا معتقـد بودنـد دیوانگان
همچـون وحشـیان ازدواج میکننـد ،کفـن و دفـن نمیشـوند و غسـل تعمیـد نمییابنـد و همیـن
آزادی بیاخلاق و هرزگیسـت کـه منجـر میشـود عـدهی کثیـری از خانهبهدوشـی و زندگـی
کولـیوار لـذت ببرنـد و ایـن را تهدیـد جدی بـرای خوی الهـی گونهی انسـانی میپنداشـتند .این
کمیتههـا سـعی داشـتند بـا محتـرم دانسـتن مجانیـن ،محـدودهای پسـتتر از حقیقت انسـانی را
بـه رسـمیت بشناسـند و حـق حیـات را برای ایشـان ضـروری بدانند.
در آن دوران عـده کثیـری از متفکریـن ،میـان حیوانـات و دیوانـگان تفاوتـی قائـل نمیشـدند.
ِ
حقیقت خـود بازگرداند
سـروانتس در ُدن کیشـوت میگویـد“ :هیچچیـز قادر نیسـت دیوانه را بـه
زیـرا کـه جنـون نتیجـه گسـیختگی درونـی و منتهـی بـه مـرگ اسـت ”.بعدهـا چارچـوب نظریه
تکاملگـرا بهطـور بـارز معـرف آن بـود کـه دیوانـه بیمـار نیسـت .تـا پایـان قـرن هجدهـم تصـور
رایـج آن بـود کـه دیوانـگان توانایـی بیحـد و حصری بـرای تحمل رنجهـا و مصائب هسـتی دارند
و محافظـت از آنهـا ،گـرم نگهداشـتن و پوشاندنشـان بیفایـده اسـت .در زمسـتان اغلـب آنها را
پوشـش ممکـن ،غل
در اصطبـل خوکهـا در دمـای منفـی 15درجـهی سـانتیگراد بـا کمتریـن
ِ
و زنجیـر میکردنـد و در کمـال تعجـب شِ ـکوهای از سـوی آن مفلوکان شـنیده نمیشـد .وضعیت
فضاحتبـار بهداشـتی در اماکـن نگهـداری از دیوانـگان ،همـواره باعـث میشـد آنهـا اولیـن
قربانیـان بیماریهـای اپیدمیـک و سـبب شـیوع انـواع بیماریهـای میکروبـی و قارچـی باشـند.
14
ماهنامه زمستان شامره سوم اسفند93
درواقـع غـرب نسـبت بـه نحـوه نگهـداری از مجانیـن و پیشـگیری از افزایش جمعیـت آنها دچار
بحـران اجتماعـی شـده بـود .ایـن پنـدار کـه دیوانـگان بیمـار نیسـتند و صرفـاً خـوی و منـش
حیوانـی دارنـد ،بهتدریـج غـرب را بـر آن داشـت کـه انسـان ذاتـاً حیـوان ناطـق اسـت و توجه به
اخالقیـات بیـش از پیـش در بیـن جوامـع کمرنگتـر میشـد و واژهای همچـون “ایثـار” معنـای
خـود را در میـان مـردم از دسـت داد.
در خلال قـرن شـانزدهم ،پزشـکان عالئـم مالیخولیا را در مبتالیـان مورد کنکاش قـرار دادند .در
گزارشـات آنهـا آمـده “اغلـب بیمـاران میپندارنـد حیوانانـد و صـدا و حـرکات آنهـا را تقلیـد
صحـه بگذاریم
میکننـد ،امـا درمـان قطعـی برایشـان وجـود ندارد جـز آنکه بـر حیوانیـت آنها ّ
و همچـون خواسـتهی خودشـان بـا آنهـا رفتـار کنیـم ”.اسـتیصال علـم پزشـکی در معالجـ ه
مالیخولیـا ،بسـتر را بـرای گسـترش مشـاغلی همچـون ر ّمالـی ،جنگیـری و انتشـار خرافـات در
اروپـا فراهـم کـرد و بدیـن ترتیـب تاریکـی در قـرون وسـطی بر اروپـا سـایه افکند.
بـا تفکیـک بیمـاران روانـی از سـایر بیمـاران در بیمارسـتانها ،بـه پرسـتاران توصیـه میشـد:
“سـعی نکنیـد بیمـار را تسـلی دهیـد ،منطـق و اسـتدالل در گفتارتـان نباشـد ،چراکـه قـادر بـه
متقاعـد کـردن آنهـا نخواهیـد بـود .در برخورد بـا مالیخولیاییهـا اندوهگیـن نباشـید .تنها تاری
کـه در وجـود آنهـا قابـل ارتعاش اسـت ،تار رنج و درد اسـت .آنقدر شـهامت داشـته باشـید که
ایـن تـار را بـه لـرزش درآوریـد! بـر بـازوی بیمارانی کـه در اثر صـرع ،تشـنج میکننـد ،آهن داغ
بگذاریـد و تا اسـتخوان بسـوزانید”.
سـودجویان در شـهرهایی کـه دیوانـهای وجـود نداشـت ،عـدهای از دیوانـگان را جمـع کـرده و
در معـرض نمایـش میگذاشـتند تـا مـردم دیوانههـا را از نزدیـک ببیننـد و از ایـن طریـق در
معرکهگیریهـا بـه کسـب درآمـد میپرداختنـد .بـه اسـتناد گزارشـی از مجلـس عـوام انگلسـتان
در 1815بـه نمایشگذاشـتن دیوانـگان در معابـر شـهری موجـب آزادی موقـت آنـان از بنـد بود
و همیـن امـر بهتدریـج حضـو ِر مجانیـن را در اجـرای نمایـش و تئاتـر بـرای ایشـان میسـر کـرد.
آنچـه بیـش از پیـش توجـه عموم را بـه دیوانگان جلـب میکرد ،صداقـت و سـادگی معصومانهی
آنـان در بیانشـان بـود .همیـن امر سـبب شـد جنـون در سـاختار رماننویسـی و ادبیات نمایشـی
لبـاس دیوانگـی باشـد .از آن پـس انتقاد شـکلی عـام یافت
وارد شـود و زبـان متکلـم حقانیـت در
ِ
و آن افشـای جنـون بـود .در هزلیـات و دلقکبازیهـا ،شـخصیت دیوانـه و سـادهلوح بهعنـوان
حامـل حقیقـت ،نقـش اصلـی را در اجـرای نمایـش ایفا میکـرد .در نمایشـی که هرکـس دیگری
فریـب فریـب اسـت .او بـا
را گـول میزنـد و خـود نیـز گـول میخـورد ،وجـود دیوانـه در حکـم
ِ
زبـان سـادهلوحانه خـود کـه از ظاهـ ِر خردمندانـه عـاری سـت ،همـان حـرف خـرد را میزنـد و
تئاتـر را در شـکلی خنـدهدار اجـرا میکنـد .بـا عشـاق از عشـق ،بـا جوانـان از حقیقـت زندگـی
و بـا خودپسـندان و دروغگویـان از فرومایگـی دنیـا میگویـد .الگوبـرداری سـینمای «برگمـان»
ِ
برداشـت تاریخـی کـه دیوانـگان حـاوی بینـش و بصیرتـی فـرا انسـانی هسـتند ،بـرای
از همیـن
مفسـر آن اسـت که چگونه جنون در دوران
سـواگران سـینما پوشـیده نیسـت .این سـیر تاریخی ّ
کالسـیک در اصطبـل خانههـا محبـوس میشـد ،امـا در رنسـانس بـه صراحـت در جامعـه عیـان
شد .
بـا ابتلای اعضـای خانـدان سـلطنتی و قشـر بـورژوازیِ جامعه بـه جنـون ،نهضتی در اروپا شـکل
15
گرفـت کـه حبـس دیوانـگان را نهـی میکـرد و احـکام قضایـی را بـرای دیوانـگان مـورد بازبینـی
قـرار داد و مراکـزی بـا عنـوان تیمارسـتان در شـهرهای مهـم بنـا گردید.
«فلیـپ پینـل» پزشـک شـهیر فرانسـوی از اولیـن کسـانی بـود که بـا بیماردانسـتن دیوانـگان به
درمـان آنهـا بـا اسـتفاده از مشـاهدات تجربـی روی آورد .پینـل در خاطـرات خـود میگویـد:
«از دیـدن اتاقکهـای آنهـا بهشـدت متأثـر شـدم ،میخواسـتم عـدهای از بیمـاران را معاینـه
مانـع کارم میشـدند .امـا آنچـه در آن بازدیـد
کنـم ،امـا اکثـر آنـان بـا بیتابـی و گفتـن دشـنام
ِ
متوجـه شـدم ایـن بـود کـه آال ِم اغلـب آنها بـا استشـمام هوای پـاک و گـوشدادن به موسـیقی
تقلیـل مییافـت ».از نیمـهی نخسـت قـرن نوزدهـم تجربیـات اندوختهشـده منجـر بـه تولـد
علـم روانکاوی شـد و بعدهـا «زیگمونـد فرویـد» ادامهدهنـده مسـیر روانشناسـی و پایهگـذار
تئوریهـای اساسـی روانشـناختی بـود.
لطمههـای دوران حکمرانـی کلیسـا در وجـود اکثـر بیمـاران نهفتـه بـود .بدیـن منظـور روانکاوان
بـا کمرنگتـر کـردن عقایـد مذهبـی در تلاش بـرای نجـات بیمارانشـان برآمدنـد و آنهـا را بـه
شـکوفایی ذوق هنریشـان مجـاب کردنـد .با خشـکیده شـدن روح مذهب و پرورش اسـتعدادهای
نهفتـهی هنـری ،ظهـور هنرمندانـی همچـون «فرانسسـکو گویـا ،ونگـوگ ،بتهوون ،نیچـه و آرتو»
دور از انتظـار نبـود .پـس از نیچـه ،جنـون بـار دیگـر بـه مفاهیـم تراژدیـک پیوند خـورد و اعمال
جنونآمیـز از سـویِ قهرمـان داسـتان میسـر شـد .نیچـه بـا اسـتفاده از کلمـات قهرآمیـز و ضـد
ارزشهـا بـا رجعـت بـه ابتـدای تاریـخ فلسـفه و همزادپنداری بـا سوفسـطائیان و نقـض وحدانیت
حقیقـت ،از فرصـت زبـان و کالم بـرای تسـخیر ناخـودآگاه بشـر بهـره گرفت.
امـا ایـن امـر نبایـد مشـتبه شـود کـه بیـن جنـون و هنـر ارتبـاط زبانـی و سـازش وجـود دارد؛
زیـرا کـه در آثـار افـراد ذکرشـده« ،مسـئولیتپذیری آثـار» از هنرمنـدان سـلب شـده و طبعـاً
هـر محصولـی منهـای مسـئولیت ،بـرای مخاطبـان اغواکننـده خواهـد بـود و ریشـه در پوچگرایی
خواهـد داشـت؛ امـا تلاش بـرای کشـاندن جنـون به سـاحت هنـر ،گام را فراتـر از این گذاشـت.
بعدهـا اندیشـهی هیسـتریکی و مالیخولیایـی بـا پرورانـدن ژانـر وحشـت در سـینما ،ترسـاندن
مخاطـب و تأثیـر منفـی بـر هیجانـات افـراد را در دسـتور کار خـود قـرار داد .اینچنیـن معادالت
در ترسـیم مـرز خـرد و بیخـردی واژگـون و اسـتنتاج وارونـه شـد و ثمـره یـک تاریـخ ،جنـون،
تمثـال حقـوق بشـر در اروپـا
بـرای بشـریت قـدم زدن میـان کشـتگان جنگهـای جهانـی بـود و
ِ
مایـه شرمسـاری روشـنفکران زمانـه شـد .تمثالـی که به قتـل و غـارت ،اسـتثمار و تبعیض نژادی
لبخنـد میزنـد.
جهانـی کـه میپنداشـت بـا توسـل بـه روانشناسـی حـد و مـرز جنـون را تعییـن و آن را توجیـه
میکنـد ،اکنـون بایـد خـود را در برابـر جنـون توجیه کنـد .زیرا معیـار جهان برای سـنجش خود
و منازعـات ،ناسـنجیدگی و عـدم اعتـدال افـرادی چـون نیچه ،ونگـوگ و آرتوسـت؛ و هیچچیز در
جهـان ،بهویـژه میـزان شـناختش از جنـون ،نمیتوانـد بـه آن اطمینـان خاطـر دهد که ایـن آثا ِر
جنونآمیـز ،جهـان را توجیـه میکننـد.
با تلخیص و تصرف در کتاب «تاریخ جنون» به قلم فیلسـوف شـهیر فرانسـوی «میشـل فوکو»
16
ماهنامه زمستان شامره سوم اسفند93
مقدمهای بر نقش بدن در هنر و فلسفه
الهه رحیمی سنجانی
یکـی از مهمتریـن موضوعاتـی کـه فمنیسـت مـورد بحـث قـرار میدهـد ،نقـش بـدن در هنـر و
فلسـفه اسـت .ایـن موضوع نقدهای بسـیاری در مـورد دوگانگی ذهنیت سـنتی بدن بـه همراه دارد:
-۱نقش تاریخی بدن به عنوان بقا و تحوالت نسـل
-۲ارج نهادن به زنان به دلیل موضوعیت جسـمانی
در زیباییشناسـی فمنیسـتی هـر دو بعـد هنـری و غیـر هنری(تئـوری) در مـورد بـدن بـه صـورت
عناصـر مکمـل بررسـی شـدهاند .در تئوریهـای سـنتی دیـدن و شـنیدن از حـواس الزم و کافـی
بـرای زیباییشناسـی بهشـمار میآمـد .تـا اینکـه «ایریـگاری» (فیلسـوف و روانکاو) و «سیکسـس»
(شـاعر و نویسـنده فمنیسـت فرانسـوی) سـخن از «حـس تجربیـات جنسـیتی» بـه میـان آوردنـد
و عبـارت «حـس تجربیـات جنسـیتی» را بـه منظـور بیـان تجربیاتـی خـاص در مـکان و در زمـان
خـاص تعبیـر کردنـد .در آن زمـان تعـدادی از هنرمندان در نقاشـیهای سـبک طبیعـت بیجان به
طـور غیـر مسـتقیم از ایـن موضـوع اسـتفاده میکردند .به عنـوان مثـال در پورترههایـی از غذاهای
امـروزی ،ایدهآلهـای زیباییشناسـی سـنتی زیـر پا گذاشـته میشـوند .بررسـی این آثـار با حواس
چشـایی و بویایـی بـه سـخرهگرفتن حـواس پنجگانـه انسـانی در درک ایـن اثـر میمانـد .در ایـن
نقاشـی چیـزی فـرای حـس چشـایی نهفتـه اسـت و ایـن اثـر حـس نفـرت را در قـوه تخیـل شـما
برمیانگیـزد.
بـه عنـوان مثـال «جانین آنتونی» مجسـمههای زیادی از شـکالت و گوشـت خوک گـرداوری کرده
کـه بـرای سـاخت آنهـا از لـب ،دنـدان و زبان خـود به عنـوان ابزار بهره جسـته اسـت .به سـختی
میتـوان گفـت کـه ایـن آثـار جـذب کننده حس چشـایی میباشـند .بـا این وجـود این آثـار فرد را
دعـوت بـه تفکـر در مـورد سلسـله مراتـب احساسـات برانگیختـه در اثر میکنـد که حـواس بینایی
و شـنوایی فراتـر از دیگـر حواس عمـل میکنند.
«جانـا اسـترباخ» برگزار کننده جشـنواره لباسهایی از جنس گوشـت ( ۱۹۸۷میلادی) ،از خوراک
17
zemestansevvom.pdf (PDF, 2.98 MB)
Use the permanent link to the download page to share your document on Facebook, Twitter, LinkedIn, or directly with a contact by e-Mail, Messenger, Whatsapp, Line..
Use the short link to share your document on Twitter or by text message (SMS)
Copy the following HTML code to share your document on a Website or Blog